ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

کارای یه خورده خطرناک با ساوینا

فرشته من من اومدم.......  مامان الهی قربونه قد و بالات بره . آخه تو چقدر شیطون شدی مگه یه دقیقه یه جا بند می شی مادر . مدام در حال اکتشاف محیط اطرافتی . اگه یه موقع هم جلوت را بگیریم خودت را به عقب پرت می کنی  دراز می کشی زمین . هی پات و می کوبی زمین . اینم تازه یاد گرفتی آخه این چه کاریه!!!!!!!!!!!!!!! اینم شد کار مامانی؟ من و بابا از این کارا خوشمون نمی یاداااااااااااا بله جونم واست بگه که: می ری روی ٣ چرخه ات بلند می شی وای می ایستی. منم که یهو می بینیمت و همو نطوری که قلبم از ترس تو دهنمونه  می پرم و  یواش میاریمت پایین، تو ه...
28 دی 1390

ثبت نام در پالیم

عشقم . نفسم. دنیای مامان من دوباره اومدم با خبرای خوب............. فرشته کوچولوی من صبحا وقتی از خواب پا میشی تا شب که بخوابیم مامانی خیلی باهات بازی می کنه. یه مدتی بود که بعد از صبحانه شال و کلاه می کردیم که بریم ددددد. توام که عاشقه بیرون. با چه ذوق و شوقی آمادت می کردم اینقدر حول بودیکه حتی بهم اجازه نمیدادی منم آماده شم. بعضی وقتا در حد یه قدم ساده تو خیابون بود. بعضی وقتا م سوار بر کاسکه با هم می رفتیم پارک نزدیک خونه. ولی خودت می دونی که هوام سرده . زیاد نمیشه بیرون موند. به خاطر همین من و بابایی تصمیم گرفتیم که یه مرکز بازی ببریمت . هم بازی کنی . هم اینکه نی ن...
28 دی 1390

ماجراهای قبل خواب(دیونه این کاراتم)

 جیگر مامان سلام مامانی قربونه این اداهااااااااااااااااااات .............. فدای نازه نگات وای که من و تو بابایی قبل خواب ماجراهایی داریم.................. بزاراز این جا شروع کنم که کارامون و کردیم که مثلا بریم بخوابیم.   بخوابیم؟ درست شنیدم؟ آره بخوابیم.شیر عسلت و درست میکنم می دم دستت . همه چراغهارو خاموش می کنیم که تو عسل مامان مطمئن شی که هیچکی بعد تو بیدار نمی مونه. بله با اجازت راهیه اتاق خواب می شیم. طفلک باباییم که می خواد بعد خوابیدن ما یه فیلم ببینه مثلا. من و پرنسس ساوینا می رم تو اتاق که شیطنت های خانوم خانوما گل می کنه  به همه چی دست می زنی منم هی م...
28 دی 1390

خداحافظی با می می مامان

سلام به دختر ناز مامان  ساوینای نازم مامانی تصمیم داشت تا پایان سال دوم بهت شیر بده ولی سعادت نصیب مامانی نشد. دوست داشتم این دوران. زمانشم هنوز نرسیده بود ولی دختر ناز مامان دیگه می می مامانی نخورد. دوران شیر دادن بهت یه عالمی داشت. آخه مامانی مجبور بود همش غذا بخوره. از این که یه زمانی نخوام بهت شیر بدم عذاب وجدان داشتم. ولی خدارو شکر که خودت نخوردی. خیلی ناراحت و دلگیر بودم. به دکترت که زنگ زدم خیالم راحت شدکه گفت : هیچ اشکال نداره اگه شیر پاستوریزه یا ماست بخوری. از وقتی تو بدنیا اومدی همیشه از این زمان وحشت داشتم از شیر گرفتنت و می گم. خدارو شکر که این مرحله از زمان با ...
28 دی 1390

هفتمین و هشتمین مروارید ناز مامان

  بله هفتمین و هشتمین دندون ساوینای خوشگل من با فاصله 1 هفته در اومد الان البته دقیق معلومه که کدوم دندونشه از دندونهای پایین 2 تا جلویی هاش که در اومده بود این می شه دندون 3 از سمت راست ... و 4 از سمت چپ   این شبا اصلا نخوابیدی و همش ناله می کردی و شیر هم نمی خوردی نگو که طفلکی داشتی دندون درمیاوردی... حالا دو تا فسقلی زده بیرون قربونت برم خوشگل من که اینقدر خانومی مامانی فدات بشه دختر نازم.دندون تازت مبارک.      ...
27 دی 1390